بر خلاف کسانی که «تشیع» را مکتب «قشری سازی رحمت الهی» ترسیم می کنند ما مذهب مان را «مکتبی انسانی» می دانیم. ما معتقدیم حتی اگر صرفا دغدغه «تشییع دیگران» را هم داشته باشیم ناگزیریم از «احترام» به دیگران و باز معتقدیم که حتی اگر صرفا دغدغه «تشییع دیگران» را هم داشته باشیم بزرگترین راهبرد فرمایش ولی نعمت مان حضرت رضاست که فرمود «إِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا»
نویسنده: حسین همازاده
یکم، اصل در هستی، رسیدن به کمال و هدایت است و صراط مستقیم، نزدیک ترین راه پیمودن مدارج رشد و ارتقاء تکامل است که هیچ ضلالتی را بدان راه نیست اما ذیل صراط مستقیم «سُبل»ی است که در عین آغشتگی به کاستی «هر راهى و طریقه اى که فرض شود، به آن مقدار آدمى را بسوى خدا و حق راهنمائى مى کند، که خودش از صراط مستقیم دارا و متضمن باشد، اگر آن راه بمقدار اندکى از صراط مستقیم را دارا باشد، رهرو خود را کمتر بسوى خدا مى کشاند، و اگر بیشتر داشته باشد، بیشتر مى کشاند»[1] و این کلام و اساسا بحث «سبل»، متضمّن این معناست که هدایت و ضلالت اموری صفر و یکی نبوده و اینگونه نیست که «حقّه بودن» یک مذهب در برابر «باطل بودن» و «ضالّه بودن» سایر مذاهب تفسیر شود بلکه صحیح آن است که از «کامل تر» بودن سخن گفته شود نه «یگانه راه» بودن.
دوم، میزان تقارن مذاهب با «صراط مستقیم» لزوما به «ظاهر» و «شریعت» و «مناسک» باز نمی گردد بلکه قسم مهمی از آن بازگشت می کند به «باطن» و «طریقت» و «محتوا» و این بازگشت و این تقارن به طریق اولی در زمینه تتابعِ «پیروان» مذاهب از صراط مستقیم صادق است؛ بدان معنا که اگرچه مذهب ائمه هدی –علیهم السلام- کامل ترین راه برای وصول به حضرت حق و حقیقت مطلق است اما این سخن لزوما به معنای راه یافته تر بودن شیعیان «اسمی» و «والدینی» از پیروان سایر مذاهب و حتی ادیان نیست چه برسد به مغضوب علیهم تصویر کردن آنها و در عالم واقع بسیار دیده می شود مصادیقی از پیروان سایر مذاهب که «راه یافته تر» از برخی شیعیان ظاهری اند و این به خاطر کاربست بیشتر محتوای صراط مستقیم است در زندگی ایشان و این همان تفسیر کلام امیر مومنان است که به شیعیانش فرمود «اللّه اللّه فی القرآن، لایسبقکم بالعمل به غیرکم»
سوم، این سخن آیا به معنای «نسبیت» است؟ اگر نسبیت را «همه درست می گویند» تفسیر کنیم خیر. اما اگر آن را به معنای این بدانیم که برخی از مکاتب دیگر نیز «بهره هایی» از حقیقت دارند (در سطح آموزه ها) و برخی از پیروان سایر مکاتب نیز ممکن است از پیروان «کامل ترین مکتب» (در عمل) پیشی بگیرند آری! این سخن به معنای پرهیز دادن از «جزم اندیشی» و «تعصب ورزی در عمل» است. این سخن به معنای پرهیز دادن از «خودبرتر بینی» است. ما – به عنوان شیعه- در برتر بودن طریق ائمه هدی ذره ای تردید نداریم اما این برتر بودن «طریق» نباید به برتر دانستن «خود» بینجامد چه برسد به «طرد» و «نفی» و «سبّ» سایر مذاهب و ادیان و پیروانشان. این برتر بودن طریق نباید نتیجه بدهد «ضالّه دیدن» غیرشیعیان و به تبعش «تحقیر» ضمنی و «توهین» به ایشان را.
چهارم، بی تردید اگر پژوهشی میدانی از میان «پیروان» ادیان و مذاهب توحیدی و غیرتوحیدی انجام شود مشخص خواهد شد که اکثریت غالب ایشان برای انتخاب «دین» و «مذهب» خود راه تحقیق و پژوهش را نپیموده اند بلکه عموما به طریق «پدر و مادر» خویش رفته اند. این معنا در جوامعی که طریق والدین با طریق رسمی حاکمیت نیز تطبیق داشته به طریق اولی حفظ شده است. حال سوال اینجاست که جایگاه عدل الهی به عنوان یکی از اصول دین اسلام در این مرزبندی کجاست؟ فرموده است «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا»؟ اما بر حسب «قبح عقاب بلابیان» آیا ابتدائا باید این «بیان» به مخاطب برسد و ریشه «یقین» او – ولو نادرست باشد- سست شود تا امکان بازخواست باشد؟ سوال اینجاست که تکلیف غیرشیعیان – چه مسلمان و سایر موحدین- مخصوصا آنها که در جامعه ای ایدئولوژیک زندگی می کنند برای تشخیص حقیقت چیست؟ آنها که با «ساختار» و «مالکیت» و «محتوای» رسانه های جهانی آشنایی دارند نیک واقف اند که «مستضعف نگاه داشتن» مردم در روزگار «جامعه اطلاعاتی» به مراتب آسان تر از گذشته است مادامی که «ضد جریان قوی» وجود نداشته باشد و صدای «ضد جریان» به گوش مخاطب نرسد و یا مهمتر آنکه «بد» برسد و «اطمینان کاذب» در مخاطب نسبت به شنیدن حرف سایرین به وجود بیاید.
علی ای حال طبق اعتقاد امامیه و طبق اصل اساسی حسن و قبح ذاتی، صدور قبائح و ظلم از حضرت حق محال است و نقش عقل در این جا نقش کاشفیت از واقع و نفس الامر است و عقل حکم می کند به اینکه اگر شرایط برای «ابلاغ» پیام فراهم نشود اساسا جایی برای «حساب» نیز نخواهد ماند (انما علیک البلاغ و علینا الحساب) و این سخن البته به معنای نادیده گرفتن کوتاهی «مقصّرین» و مسئولیت ایشان نیست. سخن در این است که در «فرامتنی» که یک انسان در آن زندگی می کند – مثل فرامتن ایران شیعی- که به ده ها طریق (از خانواده گرفته تا هیئات مذهبی تا مدارس تا صدا و سیما و تا تمام دستگاه ها و تولیدات فرهنگی) اعتقادات شیعی (به درست یا غلط، سطحی یا عمیق) برای وی تبیین می شود اساسا یک نفر شیعه چقدر «شک» می کند به درستی مذهب خودش که اساسا بخواهد بعدش تحقیق بکند یا نکند؟ و در این فضا «تصویر ترسیمی از سایر مذاهب» چگونه است؟[2] و همین حکم در مورد دیگران نیز صادق است و اگر خداوند بخواهد فقط موقعیت فعلی آنها را – بدون در نظر گرفتن زمینه خانوادگی، اطرافیان، همسالان، جامعه و ...- در نظر بگیرد و کسی به گونه والدینی شیعه بشود و راهی بهشت و دیگران نیز به گونه والدینی غیرشیعه و حواله به فضل و عدل خدا این عین ظلم است! و مطلق انگاری در این باب مساوی نفی عدالت الهی خواهد بود.
پنجم، مطالب پیشین هرچند فی نفسه موضوعیت دارند اما در این متن، تماما مقدمه ای هستند برای اصل اصیل «وحدت» و اینکه «وحدت اسلامی» برای ما تاکتیک نیست؛ وحدت و همدلی و الفت با کسانی که در قاطبه اعتقادات با شیعیان مشترک اند فقط منوط به وجود «دشمن خارجی» نیست. بر خلاف کسانی که «تشیع» را مکتب «قشری سازی رحمت الهی» ترسیم می کنند ما مذهب مان را «مکتبی انسانی» می دانیم. ما معتقدیم حتی اگر صرفا دغدغه «تشییع دیگران» را هم داشته باشیم ناگزیریم از «احترام» به دیگران و باز معتقدیم که حتی اگر صرفا دغدغه «تشییع دیگران» را هم داشته باشیم بزرگترین راهبرد فرمایش ولی نعمت مان حضرت رضاست که فرمود «إِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا»
هرچند که حتی اگر تاکتیکی هم به وحدت بنگریم حداقل تا زمان ظهور امام عصر (عج) بحمدالله! همواره سایه دشمن خارجی بر سر امت اسلامی خواهد بود و جایی برای جولان کسانی که «شیعگی» برایشان «رهزن» شده و ذیل پرچم مفاهیم مقدس حکم به طرد «دِگر» ها می کنند نخواهد بود. «وحدت» در اندیشه شیعی تا آنجا اصالت دارد که حتی «ولایت» هم برای پابرجا ماندن آن خود را فدا می کند و این معنا هم در سیره راس شیعه متجلی است هم در کلام احیاگر شیعه آنجا که فرمود « یکی جزوه می دهد لعن می کند یک کسی را؛ یکی جزوه می دهد تعریف می کند از کسی! هر دویش خلاف است. هر دویش امروز غلط است. دست بردارید از نادانی! شما را تحریک نکنند آنهایی که با اسلام دشمنند. خیانت به اسلام نکنید! این تفرقه امروز خیانت به اسلام است، با هر اسمی که باشد. امروز سر ولایت امیرالمومنین اختلاف کردن خیانت به اسلام است. امروز این حرفها را طرح نکنید»[3]