در حال بارگذاری ...

امروزه با نگاهی به وضعیت وحدت جوامع اسلامی مسئله ای که بیشتر خودنمایی می کند تکفیر و کشتار مسلمانان به دست یکدیگر در خلوت و جلوت است و تقریبا هفته ای بر جهان اسلام نمی گذرد که اخباری مبنی بر کشتار و درگیری های مذهبی در کشورهای اسلامی منتشر نشود. اما به راستی مقصر اصلی این فاجعه خونبار و در حال گسترش کیست؟

نویسنده: مجتبی احمدی

مسئله وحدت جهان اسلام و تحقق آرمان امت واحده یکی از دغدغه های همیشگی مصلحان مسلمان بوده است. مصلحانی چون سیدجمال الدین اسدآبادی، امام حسن البناء، امام موسی صدر، سید قطب، امام خمینی(ره)، اقبال لاهوری و… تلاش بسیاری کردند تا مسئله تقریب بین مذاهب اسلامی به رویه و گفتمان فراگیر علما، اندیشمندان و جوامع شیعه و سنی تبدیل شود.

اما امروزه با نگاهی به وضعیت وحدت جوامع اسلامی مسئله ای که بیشتر خودنمایی می کند تکفیر و کشتار مسلمانان به دست یکدیگر در خلوت و جلوت است و تقریبا هفته ای بر جهان اسلام نمی گذرد که اخباری مبنی بر کشتار و درگیری های مذهبی در کشورهای اسلامی منتشر نشود. اما به راستی مقصر اصلی این فاجعه خونبار و در حال گسترش کیست؟

مقصر کیست؟

اگر این سوال را از برادران شیعه بپرسیم وهابیت و گفتمان تکفیری آن را مقصر اصلی این فاجعه می دانند. هر چند که جنایات وهابیون تکفیری از بدو ظهورشان یکی از لکه های ننگین و خونبار صفحات تاریخ اسلام است. اما اگر به دنبال حل مسئله تکفیر در جهان اسلام هستیم و در قبال این کشتارها احساس مسئولیت می کنیم، این پاسخ کوتاه و البته تکراری را نمی شود پذیرفت زیرا این پاسخ صرفا به ساده سازی این مسئله انجامیده و چشم های ما را بر سایر واقعیت ها و دلایل تکفیرگرایی می بندد.

اولین اشتباه در پاسخ به این مسئله این است که سر جای خود بنشینیم و بدون اینکه تلاشی جهت فهم انگیزه ها و دلایل افراطیون و تکفیری ها برای دست زدن به چنین اعمالی را بررسی کنیم با تکیه بر همین کلیشه های عمدتا برساخته رسانه ها درصدد پاسخگویی بر آییم.

اساسا این پیشداوری ها و تصورات قالبی خود به یکی از عوامل شکل گیری ذهنیت های غیر واقعی شیعه و سنی از یکدیگر تبدیل شده است. اما مقصر کیست؟ اگر بپذیریم وهابیون مقصرند – که البته هستند و هیچ بهانه و مستمسکی نمی تواند جواز و توجیهی برای این خونریزی های دهشتناک باشد ـ باید از علل تدوام و گسترش این تکفیر گرایی سوال کرد و به دنبال شناخت زمینه های تکفیرگرایی بود.

بنابراین باید پرسید به چه دلیل گفتمان وهابیت و سلفی های جهادی علی رغم خشونت گرایی غیر انسانیش، از جذابیت و پایگاه اجتماعی در جهان اهل سنت برخوردار بوده و همچنان در حال گسترش است؟ در این بین وقتی به استدلال ها و انگیزه های تکفیریون توجه شود مشاهده می شود که این استدلال ها از این باب جذابیت دارد که خود را نماینده تام الاختیار مبارزه با تفکرات و نمودهای رفتاری شرک آلود ـ البته به زعم ایشان ـ و دفاع از توحید ناب معرفی می کند و جهاد در راه توحید را سرلوحه خود قرار داده است و از این باب که به زعم ایشان شیعیان و صوفیان عقاید و رفتارهای شرک آلود دارند به خود اجازه می دهند که اینان را تکفیر کنند.

البته بدیهی است که این نوع نگاه عمدتا از جهل ایشان به عمق معارف ناب توحیدی تشیع حکایت می کند اما باید اذعان داشت که این تکفیر گرایی صرفا جنبه نظری نداشته و از زمینه های تاریخی اجتماعی نیز برخوردار است که مهمترین این زمینه ها را می توان در رفتارها و اعمال برخی جماعت های شیعی دنبال کرد آیا اینکه عوام جامعه شیعی و مخصوصا در ایران ـ که البته تعدادشان اندک هم نیست ـ از دینداری فقط به اعمالی چون زیارت و عزاداری محرم عمل می کنند و اعتنایی به نماز و سایر واجبات دینی نداشته و با قرائتی انحرافی از شفاعت جواز معصیت برای خود صادر می کنند، برای یک طرفدار تفکر وهابیِ حساس به توحید، کافی نیست که شیعیان را به بدعت گذاری در دین متهم کرده و فرهنگ شیعی را فرهنگ شرک آلود بداند؟

این مسئله زمانی بغرنج تر می شود که تکفیریون حساسیت و اراده ای برای اصلاح این وضعیت مخصوصا در ایران که خود را ام القرا می خواند نبینند و حتی بدتر اینکه ببینند از برخی منابر و مبلغین نیز تبلیغ این نوع دینداری به طور غیر مستقیم توصیه می شود و یا حداقل در برابر آن سکوت می شود البته با توجیه مبارزه با تهاجم فرهنگی و غنیمت شمردن فرصت هیئات برای ایجاد پایگاه مردمی، سیاسی.

آیا در چنین شرایطی که جامعه شیعی به واسطه برخی عقاید و رفتارهای خود در زمینه ابراز ارادت غلوآمیز به اهل بیت(علیهم السلام) در مظان اتهام به شرک است آیا نباید علما، فضلا و جامعه شیعی نسبت به غلو در ابراز ارادت به اهل بیت علیهم السلام حساسیت بیشتری داشته باشند.

در شرایطی که شیعیان از سوی تکفیریون ـ هر چند با قرائتی اشتباه ـ متهم به رها کردن توحید در برابر ولایت هستند و گفتمان ولایت در زمان خود اهل بیت علیهم السلام نیز به دلیل برداشت های غلط از آن در جامعه، منجر به پیدایش غلات در تشیع شد آیا نباید علمای تشیع نسبت به انحرافات و برداشت های اشتباه از ولایت و همچنین خطر غلوگرایی تاکید بیشتری داشته باشند؟ و همچنان که برای ترویج ولایت احساس تکلیف می کنند نسبت به انحرافات گفتمان ولایت نیز احساس تکلیف کنند؟ و حساسیت بیشتری نسبت به طرح معارف توحیدی و ابهام زدایی از گفتمان شیعه کنند؟ آیا جوامع شیعی در منطقه به ویژه جامعه شیعی ایران که در دهه اخیر شاهد ظهور نسل جدیدی از مداحی ها و توصیفات غلوآمیز در وصف اهل بیت علیهم السلام بوده است نسبت به نقد و نفی این رفتارها اقدام قابل ملاحظه و اتهام زدایی انجام داده است؟

البته به آن دسته از برادران اهل سنت که بنا به دلایل بالا حکم به تکفیر شیعه می دهند و تفکر و رفتار شیعه را شرک آلود می دانند نیز باید گفت شما چقدر به خود زحمت داده اید و آموزه ها و اندیشه های ناب توحیدی ائمه هدی علیهم السلام را مطالعه کرده اید که حکم به مشرک بودن شیعه می دهید؟ اما باز باید از برادران شیعه که طبیعتا باید حساسیت بیشتری نسبت به اعمال و رفتار خود داشته تا بهانه ای به دست تکفیریون ندهند پرسید که آیا با خود فکر کرده اید که چرا معارف توحیدی ائمه هدی و به ویژه امام علی(ع) مورد مطالعه اهل سنت قرار نمی گیرد؟ باز هم هر چند این کوتاهی و تقصیر از سوی تکفیریون قابل توجیه نیست اما نباید خودمان را نیز بی تقصیر بدانیم چرا که شیعیان بیشتر از آن که به دنبال در دسترس قرار دادن معارف اهل بیت باشند به دنبال اثبات امامت و حق اهل بیت با تاکید بر مسائل تاریخی بوده اند و البته از این مسیر شیعه کردن اهل سنت را هدف گذاری کرده اند.

این در حالی است که دغدغه تشییع و تاکید صرف بر امامت و حق اهل بیت با روش تاریخی که معنای ضمنی آن نفی خلفا است به خوف اهل سنت از آموزه های شیعی و مطالعه آن انجامیده است. به راستی اگر معارف ناب توحیدی حضرت علی(ع)را نه به عنوان امام اول شیعیان که به عنوان صحابه رسول الله(ص) و خلیفه چهارم اهل سنت بدون انگیزه تشییع مطرح شود و در دسترس عوام جامعه اهل سنت قرار گیرد باعث خوانده و دیده شدن این معارف نمی شود؟ آیا این تفکر که یا اعتقاد به امامت اهل بیت و یا ضلالت و گمراهی که مبنای تشییع است باعث مهجوریت بیشتر معارف اهل بیت نمی شود؟ آیا منحصر کردن اهل بیت در شیعه ظلم به معارف ایشان و تمام تشنگان حقیقت و مستضعفین فکری در دنیا نیست نیست؟ آیا معصوم(ع) نفرمود که اگر مردم محاسن کلام ما را بدانند از ما تبعیت می کنند؟ آیا مطالعه معارف توحیدی اهل بیت از سوی برادران اهل سنت باعث تفکیک بین معارف اهل بیت از رفتار برخی جماعت های شیعی در ذهن ایشان نمی شود؟

اما علمای اهل سنت نیز که واقف بر معارف توحیدی اهل بیت هستند نیز در طرح این معارف در جوامع اهل سنتِ مستعدِ افراطی گری کوتاهی کرده اند و البته شاید ترس از آن داشته اند که طرح معارف والای اهل بیت زمینه جذب جوانان به این معارف و بالتبع آن معارف سیاسی و عدالت خواهانه اهل بیت که خطری برای حکومت های سلطنتی کشورهای اسلامی است را فراهم آورد. اما به هر حال علمای اهل سنت نیز برای اثبات صداقت خود در اعتقاد به محبت اهل بیت(ع) نیز باید از هیچ تلاشی دریغ نکنند و این معارف گوهربار و جهالت زدا را با احساس مسئولیت و دغدغه ای بیشتر طرح نمایند و در شرایطی که از علمای تشیع توقعی نمی رود که بتوانند این معارف را به گوش تکفیریون اهل سنت برسانند به مثابه «طبیب دوار بطبه» از عزلت نشینی و بی تفاوتی خارج شده و با جهادی تبلیغی این معارف راهگشا و بصیرت بخش را در بین جماعت های تکفیری انتشار دهند.

باید از علمای اهل سنت سوال کرد که چرا عقاید بازاندیشانه مصلحانی چون امام حسن البناء و سید قطب که انحراف در مسائلی از قبیل زیارت قبور را انحراف در فروع دانسته و از تعمیم آن به اصول و در نتیجه تکفیر بر حذر داشته اند کمتر در جوامع اهل سنتِ مستعدِ افراطی گری بازگو و منتشر می شود؟ و چرا عقاید بازاندیشانه ایشان که تمرکز تکفیر را از درون جهان اسلام به خارج آن و در برابر سلطه صهیونیسم و آمریکا کشانده اند و مسئله مبارزه با ظلم را به کانون گفتمانی فقه سیاسی اهل سنت بازگردانده اند کمتر مطرح و منشر می شود؟

اما باز باید از علما و دغدغه مندان تشیع نیز سوال کرد چرا مسائلی چون زیارت و توسل و شفاعت که از فروعات مذهب است باید به نحوی تبلیغ شود که از اصول دین پیشی بگیرد و حساسیت تکفیریون را برانگیزد؟

اما انگیزه دیگری که تکفیریون را به کشتار شیعیان ترغیب می کند مسئله توهین به مقدسات اهل سنت است؛ متاسفانه مسئله توهین به مقدسات اهل سنت در خلوت و جلوت نزد برخی شیعیان و جریان های شیعی وجود داشته و دارد و اخیرا نیز در حرکتی مشکوک و فتنه انگیز در مقابل «هفته وحدت»، «هفته برائت» را علَم کرده و به اسم احیاء و تعظیم شعائر شیعه انواع توهین ها را نثار مقدسات اهل سنت می کنند و این در حالی است که به خاطر نداشتن امکان مقابله به مثل برای اهل سنت (از آن لحاظ که مقدسات شیعه و اهل بیت پیامبر، مقدسات اهل سنت هم هستند) از لحاظ روانی جریان تکفیری اهل سنت را تقویت کرده و بهانه ای دیگر برای کشتار شیعیان بی گناه و مظلوم سراسر جهان اسلام را فراهم می کند آن چنان که سرکرده برخی گروهک های تکفیری جنایات خود را در انتقام از سخنان فلان روحانی یا طلبه شیعی توجیه می کنند و شاید همین رفتارهای تحریک کننده و توهین آمیز بود که رهبر معظم انقلاب را ناگزیر کرد علنا وارد این عرصه شده و فتوای حرمت توهین به مقدسات برادران اهل سنت را صادر کنند.

اما سوال اینجاست که چرا علمای تشیع نسبت به گسترش این جریان تندرو و تکفیری شیعه حرکت قابل ملاحظه ای از خود نشان نمی دهند و برای مهار روند این تکفیرگرایی تبلیغی درتشیع اقدامی جدی و اعتمادساز انجام نمی دهند؟

هدف نگارنده این سطور تلاش جهت توجه دادن دغدغه مندان وحدت به زمینه های اجتماعی و نظری تکفیر و همچنین الزام خود انتقادی جوامع شیعی و سنی در قبال تکفیرگرایی موجود در جهان اسلام بود این خود انتقادی می تواند زمینه های اعتمادسازی را بوجود آورده و صداقت طرفین در موضوع وحدت را اثبات کند. صداقتی که از نفاق و رفتارهای دوگانه در باب وحدت جلوگیری خواهد کرد.

 




مطالب مرتبط

چرا فکر تقریبی به جریان سیاسی ربط ندارد؟
نمونه هایی از رفتارهای غیرتقریبی طرفداران دوجناح سیاسی

چرا فکر تقریبی به جریان سیاسی ربط ندارد؟
نمونه هایی از رفتارهای غیرتقریبی طرفداران دوجناح سیاسی

برخی از مدعیان جریانی که خود را پایبندتر به نظام می داند و مدعی – به زعم بنده در حد شعار!- تبعیت محض از رهبری هستند هم دست کمی از برخی رقبای ظاهرا سیاسی خود ندارد! بعبارتی در این مساله نوعی وحدت فکری وجود دارد و اتفاقا این نکته نشان می دهد که تقسیم جامعه صرفا بر اساس جریان سیاسی، ...

|

شیعه ی انگلیسی کیست؟

شیعه ی انگلیسی کیست؟

یک عدّه‌ای خیال میکنند اثبات تشیّع به این است که انسان به بزرگان مورد اعتقاد اهل سنّت و دیگران بنا کند مدام بدوبیراه گفتن؛ نه، این خلاف سیره‌ی ائمّه است. اینکه شما می‌بینید رادیوها یا تلویزیون‌هایی در دنیای اسلام به وجود می‌آید که کار آنها این است که به‌عنوان شیعه و به نام ...

|

ده نکته درباره وحدت و افراطیون

ده نکته درباره وحدت و افراطیون

برخی تلاش می کنند تا با سیاسی کردن مساله وحدت، آنرا به ضرورتی مقطعی تقلیل داده و صرفا در مقابل دشمن مشترک معنا کنند، حال آنکه وحدت مد نظر دین برای ایجاد تمدن اسلامی و حاکمیت ارزشهای اسلامی در جهان است.

|

نظرات کاربران