گرچه انقلاب اسلامی خود پدیده ای وحدت زا بود و در میان امت اسلامی، یک نوع همسویی و همدلی در رسیدن به اهداف مشترک را ایجاد کرد اما دشمنان، پس از انقلاب اسلامی و به قدرت رسیدن یک حکومت شیعی، فرصت مغتنمی را برای دمیدن در شیپور اختلافات یافتند و از آن بهره فراوان بردند. از همین رو «ایران و شیعه هراسی» استراتژی دائمی دشمنان در این سی و سه سال بوده است.
نویسنده: علیرضا کمیلی
برای پی بردن به ابعاد رابطه «وحدت» و «بیداری اسلامی» ناچار از ذکر چند مقدمه ایم تا بتوانیم به عنوان مدخلی مناسب از آنها برای ورود به بحث استفاده کنیم.
جریان بازگشت جریانی وحدت گرا
یکی از ظرفیت های نهفته جریان بیداری که ریشه در جریان موسوم به «بازگشت» دارد و در افرادی چون سیدجمال، اقبال، حسن البنا و نهایتا رهبران انقلاب اسلامی ایران متمثل بود، مساله وحدت محوری این جریان است. اساساً این جریان در آسیب شناسی خود از علل عقب ماندگی مسلمانان، به درستی به اختلاف افکنی عامدانه استعمار رسید و با فهم تجربه تلخ درگیری عثمانی – صفوی، بدین نکته دست یافت که راهبرد قدرت یابی مجدد مسلمانان جز از شاهراه وحدت و توجه به دشمنان مشترک و مشترکات مذهبی عبور نمی کند.
از همین روست که بیداری اسلامی که تداوم آن جریان در کشورهایی است که با کمک دیکتاتورها تا کنون جلوی بروز آن را گرفته بودند، از مبادی و سیر تاریخی-معرفتی بسیار مناسبی برای ساختن تمدن آینده اسلامی برخوردار است.
انقلاب اسلامی و تشدید اختلافات مذهبی
گرچه انقلاب اسلامی خود پدیده ای وحدت زا بود و در میان امت اسلامی، یک نوع همسویی و همدلی در رسیدن به اهداف مشترک را ایجاد کرد اما دشمنان، پس از انقلاب اسلامی و به قدرت رسیدن یک حکومت شیعی، فرصت مغتنمی را برای دمیدن در شیپور اختلافات یافتند و از آن بهره فراوان بردند. از همین رو «ایران و شیعه هراسی» استراتژی دائمی دشمنان در این سی و سه سال بوده است.
نکته مهم مرتبط، هراس افکنی در اهل سنت پیرامون گسترش تشیع بوده است. این مساله از این ناشی نمی شود که رهبران انقلاب اسلامی ایران یا امثال امام موسی صدر به دنبال گسترش تشیع بوده اند ولی نتیجه طبیعی تشکیل قدرت شیعی، جذب مخاطب به این مذهب بوده است. لذا با اینکه رهبران انقلاب رفتاری کاملاً تقریبی داشته اند اما نتیجه عملکرد آنان جذاب شدن مذهب شیعه بوده است. همینجا جا دارد عرض کنیم که آنقدر که اصل انقلاب و قدرت ج.ا.ا. و پیروزی حزب الله در جنگ ها در گسترش تشیع موثر بوده هزاران تلاش مبلغان با دغدغه «تشییع» موثر نبوده است.
اخوان المسلمین و فرصت وحدت
از همین رو باید به روی کار آمدن اخوان المسلمین در کشورهای مختلف – با لحاظ اختلاف نظرها- به دید فرصتی تاریخی در قضیه وحدت نگریست. اخوان المسلمین در مبادی خود، بنا بر تصریح رهبران آن، شیعه و هر کس که به شهادتین اقرار کند را مسلمان می داند و از طرفی دیگر، جریانی ضدوهابیت محسوب می شود که تلاشهای مخفی و علنی سعودی ها و وهابی ها علیه این جریان را باید در همین تقریبی و ضداسرائیلی و ضدآمریکایی بودن آنها دانست.
بعلاوه، امکان تقویت ارتباط با الأزهر که یک مجموعه تقریبی است و جایگزینی آن با مدینه که توسط وهابیون بعنوان مرجع فکری اهل سنت جهان، قرار گرفته است، فرصتی است که در خلال بیداری اسلامی مهیا شده است که نباید آن را از کف داد.
مساله سوریه و تهدید وحدت
در این میان، مساله سوریه با برنامه ریزی دقیق استکبار بعنوان عاملی موثر در ایجاد تفرقه مذهبی مورد توجه قرار گرفته است. یعنی گرچه در داخل، اغتشاش و نا آرامی روزانه مدنظر است ولی در خارج، با پیوند مسائل جاری به دو عنصر «ایران-حزب الله» و «شیعه - سنی» بعنوان حامیان حکومتی که در حال کشتار اهل سنت است، به ایجاد تنفر از نمادهای تشیع و شیعیان پرداخته شده است.
از طرفی هم گرچه خود عربستان و حتی غربی ها از تقویت جریان وهابی و القاعده هراسناکند و در ابتدای امر مخیر بودند ولی برای براندازی بشار اسد، به تسلیح این متطرفین خطرناک روی آورده اند که به تقویت نگرش های سلفی و وهابی در جهان اسلام انجامیده است و این خطری دیگر برای وضعیت آینده بیداری اسلامی است.
مغالطه ای در مدلول حقانیت
و اما اینکه چرا «ما» با این فرصت به نحو احسنت مواجه نشده ایم و با وجود تاکید رهبران انقلاب و داشتن ارگانهایی چون «مجمع تقریب» هنوز فکر وحدوی در میان ما غریب است دلایل متعددی دارد. از جمله آنها مغالطه ای است که در مساله «حقانیت مذاهب» صورت گرفته است. بدین صورت که ما بدلایل مختلف، مدلول التزامی حقانیت خود را طرد «دیگری» تلقی می کنیم! یعنی ما که بعنوان شیعه خود را محق می دانیم، «تحمل» دیگری را نداریم و از همین رو رفتار ما بعضاً از حیطه تعادل خروج می نماید! حال آنکه چنین نتیجه گیری از حقانیت، مطابق شریعت نیست و رفتارهای عتاب آلود و طردکننده، منطبق بر سیره ائمه اطهار و فقه شیعه نیستند. این رفتارها در قبال دیگری، نه تنها به برادران اهل سنت که به صاحبان سایر ادیان نیز امکان تسری ندارد چنانچه در فقه شیعه مبرهن است.
ریشه های تاریخی ما در عدم تحمل «دیگری»
اینکه چرا در رفتار مذهبی و سیاسی و اجتماعی ما این عدم تحمل بروز دارد، ریشه هایی تاریخی نیز دارد که باختصار به برخی از آنها اشاره می شود: ساختار پادشاهی چندهزار ساله و عادت به وجود یک فرد مقتدر غیرقابل نقد – که حتی در فهم ما در قبال ولایت فقیه نیز اثر منفی گذاشته است- ، یکدستی مذهبی چندصد ساله ایران و عدم وجود تکثر مذهبی مانند برخی کشورها، ارتباطات محدود بین المللی خصوصاً بعد از انقلاب، ضعف تربیت اخلاقی در فضای سنتی مذهبی و فقه محوری در رفتارها، دولت زدگی ناشی از محوریت نفت در صد ساله اخیر و حذف ناخواسته «مردم» و جمع های مردمی از صحنه نقش آفرینی اجتماعی و نهایتاً محور شدن مساله «امنیت» بعنوان مساله محوری هویت ایرانی بخاطر قرار داشتن ایران در منطقه جغرافیایی حساس و دست به دست شدن مداوم حکومتها و نهایتاً تاثیر آن بر درون گرایی و «خانواده محوری» جامعه ایرانی که مجموعاً به تضعیف «روحیه کار جمعی» و «تحمل غیر» در میان ما انجامیده اند.