با تمام تفاوتی که در زبان بینمان هست ولی سر جمع تمام اینها خودش زبان مشترکی است که هرچند جز چند واژه “قدس” و “فلسطین” کلمه ای ندارد اما با آن میشود خیلی پیام ها رساند. یک سمفونی منظم و هماهنگ با ابزارهای مختلف که بچه ها مینوازند.
با سه چهار نفر عرب کاروان هم هر چند همگی بجز “فضل” فارسی میدانند عربی حرف میزنیم تا احساس غربت نکنند. خود فضل هم بسته به شرایط عربی یا انگلیسی میاید.
ترک ها بجز ترکی چیزی بلد نیستند و این حال بیشتر نود درصدشان است. البته لیدرهای ترک کاروان در ترکیه اکثرا فارسی میدانند که حرفهایشان با یک واسطه به انگلیسی برمیگردد. بچه های ایرانی هم سه چهارتایی آذری هستند با درجه های خلوص مختلف که در حد رفع نیاز بکار میایند. ما هم آخر نفهمیدیم بین ترکی و آذری دقیقا چه رابطه ای وجود دارد و اینها چقدر حرف هم را میفهمند.
هندی ها با خودشان گاهی هندی و گاهی انگلیسی صحبت میکنند البته کشمیری هایشان حالت ویژه تری دارند که گاهی از گوشه کنار کشمیری هم میشنویم. این وسط “روح الله” وضع جالبی دارد که روزانه هر پنج زبانی که بلد است را باید بکار بگیرد تا کارها جمع و جور شود.
“صدیقی” هندی هم که ریاض درس خوانده عربی را مسلط است و عربی حرف زدن با یک هندی هم خودش لذت دو چندانی دارد.
زبان فارسی رابط بین “علی اکبر” فیلیپینی و “انیس” ترک میشود که هردو هم دست و پا شکسته حرف میزنند و دوستان را نشاطی حاصل میشود.
برادران تاجیک هم با گویش فارسی اصیل و صدای محکم که عادتشان در حرف زدن است حس خوبی در ما نسبت به زبان مادری ایجاد می کنند که البته بلاهای بدی به سرش آورده ایم.
مورد اضافی در ایران هم راننده های بلوچمان بودند که از میرجاوه تا بازرگان با ما آمدند و وقتی جلو اتوبوس مینشستیم باید توی نخ این یکی هم میرفتیم تا بلکه چیزی بفهمیم که آخر سر هم نمیفهمیدیم.
با تمام تفاوتی که در زبان بینمان هست ولی سر جمع تمام اینها خودش زبان مشترکی است که هرچند جز چند واژه “قدس” و “فلسطین” کلمه ای ندارد اما با آن میشود خیلی پیام ها رساند. یک سمفونی منظم و هماهنگ با ابزارهای مختلف که بچه ها مینوازند.